نورالدین پسر ایران
دانستنیها
نویسنده: خانم معصومه سپهری
گفتگو از: موسی غیور
به کوشش: دفتر ادبیات و هنر مقاومت
ناشر: سوره مهر
تاریخ چاپ: ۱۳۹۰
تعداد صفحه: ۷۰۰ صفحه
· موضوع:دفاع مقدس
· دسته:زندگینامه
· شیوه:خاطرات
· جامعه هدف:جوان،بزرگسال
نورالدین پسر ایران، روایت سید نورالدین عافی از هشتاد ماه حضور در سنگر جهاد است به قلم معصومه سپهری، این بانوی فداکار که خود افتخار همسری یکی از جانبازان قطع نخاع دفاع مقدس (دکتر نصیر ایوب اوغلی) را دارد در رشته فلسفه تحصیلکرده و سابقه دبیری هفتهنامه آذر پیام و همچنین انتشار موفق کتاب لشکر خوبان را دارا ست[i] (وبلاگ پروانگی)و سال گذشته نیز کتاب "یک جعبه شیرینی، یک گلوله"را در نمایشگاه کتاب عرضه نموده[ii] (خبرگزاری تسنیم)لازم به ذکر است خاطرات سید نورالدین عافی ابتدا در سال 1373 توسط آقای موسی غیور طی چهل ساعت مصاحبه به زبان آذری ضبط میگردد و ده سال بعد در سال 1383 سرخانم سپهری کار پیادهسازی آن را به عهده گرفته و بعد از چند مصاحبه اختصاصی کتابی هفتصدصفحهای را تحویل سوره مهرمی دهد که در سال 1390 بهعنوان ششصدمین اثر ناشر منتشرشده [iii] (تارنمای سازمان تبلیغات اسلامی)و تاکنون به چاپ هفتادم رسیده و یکی از پرمخاطبترینهای بازار نشر است [iv]( خبرگزاری فارس)همچنین ترجمه انگلیسی آن توسط سرکار خانم قندهاری در حال انجام است و بناست تا به زبانهای عربی و ترکی نیز برگردان شود[v] (خبرگزاری رسا)کتاب «نورالدین پسر ایران» طی مراسم اختتامیه پنجمین جایزه ادبی جلال آل احمد، که با بررسی بیش از چهار هزار و پانصد اثر همراه بود، در گروه مستند نگاری و بخش خاطره نگاری موفق به کسب عنوان برترین کتاب شد.(خبرگزاری مهر)[vi]
چه میخواهد بگوید؟
نورالدین پسر ایران» کتاب خاطرات سید نورالدین عافی است؛ پسری شانزدهساله از اهالی روستای خنجان در حوالی تبریز در آذربایجان شرقی که مانند دیگر رزمندههای نوجوان ایران با تلاش و زحمت فراوان رضایت والدین و مسئولین را برای اعزام به مناطق عملیاتی جلب کرد و از دیماه 1359 -یعنی تنها سه ماه پس از آغاز جنگ تحمیلی- به جبهههای نبرد با متجاوزان رفت. او حضور در گردانهای خطشکن لشکر 31 عاشورا را بهعنوان نیروی آزاد، غواص و فرمانده دسته و در جبهههای مختلف تجربه کرده و بارها مجروح شده است. نورالدین نزدیک به هشتاد ماه از دوران جنگ تحمیلی را علیرغم جراحات سنگین و شهادت برادر کوچکترش سید صادق -در برابر چشمانش- در جبهه ماند(farsi.khamenei.ir)[vii] و در عملیات متعددی ازجمله عملیات بدر، عملیات والفجر هشت و عملیات کربلای ۴ حضور داشت و جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس است[viii].(ویکیپدیا،دانشنامه آزاد)
فرازها
اخلاص
با همه ازخودگذشتگیها و تحمل رنجها و مشکلات که در طول کتاب به آن پرداخته میشود راوی هنوز گمان میکند که کاری نکرده وخود را بدهکار انقلاب می داند.
صداقت
صداقت و پرهیز از هر نوع مقدسنمایی و تطهیر و بیان بزکشدهی وقایع در روایت. یکی از مصادیق این ویژگی، قطعهای است که سید وقتی در جبهه حضور دارد، به هر حال علاقهای پیدا میکند یا ضرورت میبیند که یک جاخشابی را به دست بیاورد و به همین خاطر، جاخشابی یک برادر رزمنده را برمیدارد. از این دست بیان وقایع که بیهیچ تحریفی آمده، در کتاب بسیار هست.[ix]( پایگاه اطلاعرسانی khamenei.ir)
تاثیرتوسل
تأثیر توسل به ائمهی اطهار علیهمالسلام و خصوصاً امام رضا علیهالسلام که یک نمونهی آن را از صفحهی 428 ذکر میکنم: وقتی سید با آن گرفتگی و انقباض روحی و ناراحتی و با قلبی فشرده به حرم امام رضا علیهالسلام مینگرد، کبوتری میآید و کنار پنجره مینشیند و چشم در چشم سید میدوزد. گویی آن کبوتر همهی غم و اندوه سید را با خود میبرد و سید با دیدن آن آرام میشود و انبساط خاطر مییابد[x].(همان)
متن روان
بیان روان و سلیس کتاب.بخش مهم این ویژگی مدیون زحمات سرکار خانم سپهری است که این خاطرات را امانتدارانه و شیوا و روان، پرداخت دادهاند[xi](همان)
فرودها
عدم پرداختن به نقش همسر
عدم پرداختن به نقش فداکارانهی همسرایشان که تلخیها و دشواریهای زندگی با رزمندهای یکدنده و مجروح و شلوغ را به جان خریده و داوطلبانه همراهی دشوار و البته پر اَجر با او را پذیرفته است نقطه ضعف این کتاب است[xii].(متن تقریظ آیتالله خامنهای)
از نگاه شما:
اگر بخواهید کتاب نورالدین پسر ایران را معرفی کنید چه چیزهایی در موردش خواهید گفت؟آن را با دوستانتان به اشتراک بگذارید
چه میتوان کرد؟:
(در دست اقدام)
چند خط خواندنی
1. بیان انگیزه نورالدین
سید نورالدین در بیان انگیزهاش برای بازگویی خاطرات جنگ در آخرین برگ خاطراتش چنین گفته است:
«اصلاً فکر نمیکردم گفتن خاطرات در این زمان اهمیت داشته باشد. هنوز حرف خاطرات جنگ و مصاحبهها مطرح نشده بود. واقعیت این است من هم مرتب درگیر عوارض مجروحیتهایم بودم، اما سال 1373 یکشب خواب دیدم آقای خامنهای ورقههایی در دست دارد که میخواند و گریه میکند. من هم در آن اتاق بودم. کسی گفت اینها خاطرات یک جانباز 70 درصد است که 80 ماه در جبههها بوده و بازمیگوید که در مورد جنگ کاری نکردهام ... این خواب فکرم را مشغول کرده بود. احساس میکردم وظیفهام در قبال آنچه در روزهای جنگ بر سر این مردم آمد، با گفتن این خاطرهها به سرانجام میرسد؛ بنابراین خاطرات هشت سال زندگی در متن جنگ را بازگفتم تا یاد آن لحظههای بینظیر برای همیشه زنده بماند.» (ص 632)
2. شیوه روایت
روایت خاطرات سید نورالدین، سخت شیرین و خواندنی است. تلاش نویسنده برای حفظ ملاحت و طنز مستتر در کلام نورالدین نیز قابلتوجه و شایان تحسین است. برای نمونه روایت صحنهی اولین جراحت نورالدین در جبههی کردستان را که منجر به دو ماه بستری شدن او در بیمارستان شده مرور کنید:«داد زدم: نزن؛ و گلوله را بغل کردم تا از مسیر آتش عقبه بردارم، اما فندرسکی که دستش را روی گوشش گذاشته بود، با فشار زانویش توپ را شلیک کرد ... شلیک توپ همان و به هوا رفتن من همان! سرعت و فشار آتش عقبه مرا مثل توپ سبکی به هوا پرتاب کرد ... هیچچیز از آن ثانیههای عجیب به یاد ندارم ... فقط یادم هست محکم به زمین افتادم درحالیکه گردنم لای پاهایم گیرکرده بود! بوی عجیبی دماغم را پرکرده بود. مخلوطی از بوی گوشت سوخته، باروت، خون و خاک ... بهتدریج صدای فریاد فندرسکی و دیگران هم به گوشم رسید. گریه میکردند، داد میزدند ... من تلاش میکردم سرم را از بین پاهایم خارج کنم، ولی نمیشد ... احساس میکردم مثل یک توپ گرد شدهام و اصلاً تحمل آن وضع را نداشتم. ناله میکردم: گردنم را بکشید بیرون ... اما این کار دقایقی طول کشید. وقتی سرم از آن حالت فشار خارج شد، دیدم همه گوشتهای تنم دارند میریزند. هیچ لباسی بر تنم نمانده بود. حتی نارنجکها و خشابهایی که به کمرم داشتم، ناپدید و شاید پودر شده بودند. بچهها به سروصورتشان میزدند و گریه میکردند. من از لحظاتی قبل شهادتین میگفتم، اما هیچ نالهای از من بلند نبود. از بچگی همینطور بودم.» (ص 86)
3- غیبت در حین خدمت!
دیگر همهچیزتمام شده بود. ظاهراً وقتش رسیده بود به مشکلات خانواده و درمان خودم برسم، دنبال کار باشم و باری از مشکلات خانوادهام بردارم. پیگیر تسویهحسابم شدم. البته قبلاً پیگیر کارت پایان خدمتم شده بودم و آن را با جریاناتی گرفته بودم؛ در فواصل عملیات گاهی که حوصلهاش را داشتم پیگیر کارت پایان خدمتم میشدم. با توجه به مجروحیتهایم از خدمت معاف بودم، علاوه بر این سالها در جبهه بودم و میتوانستند آنها را بهجای خدمت وظیفهام حساب کنند اما گوش کسی بدهکار این حرفها نبود! چند بار به گروه پزشکی ارتش رفتم اما هر بار دستخالی برگشتم تا اینکه یک روز خودم را به اتاق دکتر رساندم و گفتم که مرا برای خدمت نوشتهاند. با تعجب نگاهم کرد و گفت: «کی نوشته؟» پرونده را دید و فهمید خودش نوشته! به مقر ژاندارمری معرفی شدم. اتفاقاً یکی از نیروهایی که در کردستان باهم بودیم به اسم «یونس» آنجا گروهبان بود، مرا شناخت و تحویلم گرفت. گفتند: «سه ماه غیبت داری، باید شمارا به پلیس قضایی معرفی کنیم! آنجا دادگاه تشکیل میدهند و مینویسند این برادر در جبهه بوده، نامه را برای ما میآوری و ما کارت شمارا تحویل میدهیم.»
مسئول پلیس قضایی روحانی بود، یک نگاه به نامه کرد، یک نگاه به من و پرسید: «این مدت کجا بودی؟ چرا غیبت کردی؟»
- اون موقع من در بدر بودم. زخمی هم بودم!
- کی به تو گفته بود به جبهه بری؟!
ناراحت شدم. گفتم «من به دستور امام رفتم جبهه!» با وقاحت گفت: «خب! امام بیاید جواب بدهد!»
خیلی سوختم! هنوز امام بود و اینها اینطوری میکردند! گفتم: «گناه من هرچی هست بنویسید یا زندان برم یا جریمه بدم!»
گفت: «شش ماه زندان داری! برای هر یک ماه غیبت، دو ماه زندان!»
با عصبانیت گفتم: «عیبی نداره!» ادامه داد: چون پسر خوبی هستی از زندان میگذریم. دو هزار تومان برائت جریمه مینویسیم!» نوشت و برگشتم. پولی هم نداشتم. شب قضیه را به پدرم گفتم. بیچاره آتشگرفته بود. میگفت: «ببین رفته جانش را گذاشته، تو کوه و دشت مونده، حالا آمده باید برای خدمتش جریمه هم بده!» بالاخره پول تهیه کردیم و صبح رفتم بانک. ازآنجا یکراست رفتم پلیس قضایی. نفر اول بودم و هفت، هشت نفر بعد از من آمدند. بعد هم آن روحانی آمد و به من که رسید سلام داد ولی جواب ندادم. رفتم تو. گفت: «برو بیرون!» دوباره آمدم بیرون و منتظر شدم تا همهکسانی که بودند رفتند و کارشان را انجام دادند. ساعت یازده و نیم شده بود که منشیاش بالاخره به من اجازه ورود داد. گفت: «پسرم شنیدی جواب سلام واجب است!»
- صبح بهت سلام دادم جواب ندادی!
- من هم شنیدم که از دو طایفه سلام نگیرید یک منافقین و دیگری کفار... به نظرم شما منافق هستید!
زل زده بود توی صورتم. من هم که دلم داشت میترکید گفتم: «شما به برکت امام و رزمندهها اومدید اینجا. دارید برای خودتان حکومت میکنید! مگر شمارا زمان طاغوت این دوروبر راه میدادن؟ اگر همزمان طاغوت اینجا کار میکردید باید از آدمهای او میشدید، حالا که امام هست این کارها رو با ما میکنید؟!... نامهام را بنویس برم!» میخواست دلداریام بدهد. میگفت که میخواهند به قانون عمل کنند و این حرفها.(پایگاه اطلاعرسانی ketabestaan.ir )
گفتنیها
1.حاشیهای که متن شد
رهبر انقلاب پس از مطالعهی کتاب «نورالدین پسر ایران» تقریظی بر حاشیهی این اثر نوشتند که ظهر یکشنبه 30/11/90 طی مراسمی به راوی، همسر راوی و نویسندهی کتاب اهدا شد. در این جلسه آقای سید نورالدین عافی راوی کتاب به همراه همسرش حضور داشتند. متن این حاشیه به این شرح است:
«بسمالله الرحمن الرحیم
این نیز یکی از زیباترین نقاشیهای صفحهی پُرکار و اعجاز گونهی هشت سال دفاع مقدس است. هم راوی و هم نویسنده حقاً در هنرمندی، سنگ تمام گذاشتهاند. آمیختگی این خاطرات به طنز و شیرینزبانی که از قریحهی ذاتی راوی برخاسته و با هنرمندی و نازکاندیشیِ نویسنده، بهخوبی و پختگی در متن جا گرفته است، و نیز صراحت و جرأت راوی در بیان گوشههایی که عادتاً در بیان خاطرهها نگفته میماند، از ویژگیهای برجستهی این کتاب است. تنها نقصی که به نظر رسید نپرداختن به نقش فداکارانهی همسری است که تلخیها و دشواریهای زندگی با رزمندهای یکدنده و مجروح و شلوغ را به جان خریده و داوطلبانه همراهی دشوار و البته پر اَجر با او را پذیرفته است.
ساعات خوش و باصفایی را در مقاطع پیش از خواب با این کتاب گذراندم والحمدلله 20/10/90(پایگاه اطلاعرسانی khamenei.ir)[xiii]
2. پویانمایی
پویانمایی "نورالدین پسر ایران"، بر اساس خاطرات چاپشده سید نورالدین عافی، به کارگردانی میثم حسینی ساخته شد. این مجموعه شامل سی قسمت پانزدهدقیقهای است. علی تقیپور تهیهکننده برنامه "نورالدین پسر ایران" درباره آن میگوید: محمد صالح علا، آتیلا پسیانی، مسعود فروتن و پژمان بازغی ازجمله هنرمندانی هستند که در نخستین قسمتهای "نورالدین پسر ایران" شاهد حضور آنها در برنامه خواهید بود.[xiv](فرهنگنیوز)
لینک در http://www.farhangnews.ir/content/49445
3. تأثیر عجیب نورالدین پسر ایران بر زندانیان
نورالدین عافی در شب خاطره با شهدا که در سالن اندیشه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم با همکاری بسیج اساتید در روز چهارشنبه 17 مهرماه 92 برگزار شد گفت: در سال گذشته من به دیدن زندانیها رفتم، مسئول زندان به من گفت: ما هر کاری انجام دادیم که این زندانیها آرام شوند؛ کاری از پیش نبردیم، فکر کردیم که کتابهای جنگ مانند «دا»، «بابا نظر» و «نورالدین پسر ایران» به زندانیها بدهیم، تا بخوانند و کمی آرامتر بشوند. وی با اشاره به تأثیر خواندن کتابها جنگ در زندان گفت: مسئول زندان گزارش داد که از 650 زندانی 95% آنها نماز جماعت خوان شده و 50% آنها نماز شب میخواندند، زندان آنها تبدیل به حوزه علمیه شده بود؛ وقتی گزارش این زندان را پیش مقام معظم رهبری بردند، ایشان دستور آزادی 360 نفر از این زندانیها را دادند[xv].( خبرگزاری رسا)
نورالدین عافی با ذکر چند مورد از خاطرات جنگ افزود: متأسفانه ما نتوانستیم خاطرات و واقعیتهای جنگ را به نسل سوم نظام و جوانان انتقال بدهیم. پسر ایران افزود: دختران من که فیلمهایی از جنگدیده بودند به من گفتند: شما با این افراد بیعرضه جنگ کردید، شما که کار مهمی را انجام ندادید. نورالدین عافی اظهار کرد: مرا به یکی از جشنوارههای فیلم جنگ بردند و حدود سی فیلم در آنجا نمایش دادند و نظر مرا جویا شدند؛ من گفتم: من 77 ماه در جبهه بودم و بدنم هم پر از ترکش است؛ ولی هیچ کجای جنگ این چیزهای که شما نشان دادهاید را ندیدهام؛ بعثیها در چه موقعی تا این حد ضعیف بودند؛ آنها دارای بهترین ارتش و ابزار جنگی بودند و از طرف تمام کشورهای دنیا حمایت میشدند. پسر ایران ابراز کرد: ما هشت سال تمام با سختی و بدون امکانات جنگ کردیم؛ اگر میتوانستیم واقعیت جنگ را به نسل سوم انقلاب انتقال بدهیم، هیچکس به فکر خیانت بهنظام جمهوری اسلامی ایران را نمیکرد. نورالدین عافی در پایان افزود: امام خمینی قدس سره الشریف گفت: «جبهه دانشگاه خودسازی است» و من میگویم: جنگ بهشت بود؛ بعد از اتمام جنگ مرا از بهشت بیرون کردند[xvi](همان)
5. چه کنیم تا فرزند نورالدین باشیم؟
نورالدین عافی در جمع اعضای سازمان بسیج جامعه پزشکی در پاسخ به سؤال یکی از حضار که پرسیده بود؛ "چه کنیم تا همه فرزندان ایران نورالدین عافی یا سیده زهرا حسینی (راوی کتاب دا) شویم؟" گفت: پشت سر ولایتفقیه باشید و از ایشان مثل یک فرمانده اطاعت نمایید تا هم در این دنیا و هم در آن دنیا رستگار و سعادتمند باشید. وی ضمن تأکید بر اینکه آدمهای جبهه و جنگ همین بچههای معمولی ایران اسلامی بودند گفت: فضای جبهه آدمها را در عبودیت خدا ذوب میکرد، آب کر جبهه خیلیها را آسمانی میکرد، بنابراین نباید از شهدا و رزمندگان جنگ چهرههایی خشک و قدیس و دستنیافتنی نشان دهیم.[xvii] (جهاننیوز)
6. جلد دوم کتاب...
سید نورالدین عافی در گفتگو با سایت فرهنگنیوز از انتشار جلد دوم کتاب "نورالدین پسر ایران" خبر داده و گفت: جلد دوم کتاب " نورالدین پسر ایران" در چهار بخش منتشر خواهد شد. بخش اول ناگفتههایی که از کتاب "نورالدین پسر ایران" جامانده است، و مسائلی که الآن متناسب با جو جامعه میتوان آنها را بیان کرد. بخش دوم به تأثیری که کتاب اول روی جوانها گذاشته پرداخته میشود. بخش سوم در مورد نقش همسرم است و بخش آخر کتاب هم به قضایای بعد از جنگ و سختیهای بعد از جنگ برمیگردد[xviii].(خبرگزاری فارس)
انعکاس:
نورالدین پسر ایران چه چیزی به شما افزود؟از خواندنش چه احساسی داشتید؟با دوستانتان به اشتراک بگذارید
پیوندها:
به نویسنده:
parvanegi.blogfa.com
به ناشر:
sooremehr.ir
منابع:
[i] وبلاگ پروانگی http://www.parvanegi.blogfa.com/
[ii] تسنیم. «یک جعبه شیرینی، یک گلوله» جدیدترین اثر معصومه سپهری در نمایشگاه کتاب
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/332942?ref=khabarfarsi
[iii] سازمان تبلیغات اسلامی. درباره کتاب «نورالدین پسر ایران»
http://old.ido.ir/a.aspx?a=1391021801
[iv] خبرگزاری فارس. «نورالدین پسر ایران» با مقدمهای در حمایت از اوراق وقف منتشر میشود
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930116000746
[v] خبرگزاری رسا. روایتگری «نورالدین پسر ایران» به زبان عربی و ترکی
[vi] تقدیر جایزه جلال از «نورالدین پسر ایران» و «شرح اسم»
[viii] ویکیپدیا،دانشنامهٔ آزاد،نورالدین پسر ایران
https://fa.wikipedia.org
[ix] گفتاری از آقای علیرضا مختارپور:جنگ برای نورالدین تمام نشده است
[x] همان
[xi] همان
[xii] همان
[xiii] پایگاه اطلاعرسانی .khamenei.ir انتشار دستنوشته رهبر انقلاب بر حاشیه کتاب «نورالدین پسر ایران»
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=19079
[xiv] «"نورالدین پسر ایران" با صدای بازیگران مطرح/ از صالح علا و پسیانی تا بازغی و فروتن»
http://www.mehrnews.com/detail/News/2136101
[xv] تأثیر عجیب نورالدین پسر ایران بر زندانیان
http://www.rasanews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=186826
[xvii] جهاننیوز، بزرگترین آرزوی راوی کتاب"نورالدین پسر ایران
www.jahannews.com/getexz8wpjh8wxi.b9bj.html
[xviii] خبرگزاری فارس نورالدین عافی:جلد دوم کتابم در راه است
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930312001417